او، اویی که دیگر او نبود به قلم رویا یزدانپور
پارت نوزده :
بعد از شستن دست و صورتم با آب سرد، که کمی حالم جا آمد کنارشان رفتم که صدای پر از شک مادرش در گوشم نشست اما خودم را به نشنیدن زدم.
ـ حالا من میگم یه بوهایی داره این ماجرا و این دختر شما باور نکنین. این دختر الکی دم عروسی اینا برنگشته.
با ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
01کلا یاشار نه لیاقت مهسارو داره نه نازگلو بااونه به این فکر میکنه با اینه به اون فکر میکنه کلاچندش تر از کسایی که همزمان به دونفر حس دارن خودشونن