پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۳۰۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

طوبا
اولش از اینکه آبستن شدم خیلی خوشحال بودم. ولی بعد از شروع شدن ویارهای وحشتناک، روزی هزاربار به غلط کردن می‌افتادم.
از همه چیز بدم می‌آمد. عزت الله را که می‌دیدم دل و روده‌ام بالا می‌آمد. از اتاقمان، از فرش‌ها و کرسی، از هر غذایی حالم به هم می‌خورد. آب از گلویم پایین می‌رفت، بالا می‌آوردم. وقتی دیگر چیزی توی شکمم نبود، زردآب عق می‌زدم. تمام مدت مثل یک تکه گوشت، یک جنازه گ

269
47,440 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    چه وحشتناکه بارداری طوبا البته سن وسالی نداره

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    00

    دختر۱۲سال حتی شهری هم نمیره کافه نادری اون سالها چقدرعجب غرب بود

    ۱۰ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    زینت دوازده ساله نیست. و صبر کنید در ادامه متوجه می‌شید که چرا و چطوری می‌رفت.

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید