پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

نازخاتون
گمان می‌کنم، خانم جانم راست می‌گفت. کلاغ‌ها پیک بدخبری بودند خبر شوم بدبخت‌تر شدنم را آوردند. از نگاه پیروزمندانه طوبا پیدا بود که آبستن است. از دویدن عمه لیلا و آب قند و گلاب دادنش، همه چیز را فهمیدم.
درون خود بیشتر شکستم. احساس ناتوانی و سرخوردگی داشتم. از این روز می‌ترسیدم ولی باورش نداشتم. من برای شوهری مبارزه می‌کردم که از دستش داده بودم، اما حالا دیگر عزت برایم

269
47,434 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    طفلکی خیلی گناه داره😢

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید