قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۳۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
طوبا
اولش از اینکه آبستن شدم خیلی خوشحال بودم. ولی بعد از شروع شدن ویارهای وحشتناک، روزی هزاربار به غلط کردن میافتادم.
از همه چیز بدم میآمد. عزت الله را که میدیدم دل و رودهام بالا میآمد. از اتاقمان، از فرشها و کرسی، از هر غذایی حالم به هم میخورد. آب از گلویم پایین میرفت، بالا میآوردم. وقتی دیگر چیزی توی شکمم نبود، زردآب عق میزدم. تمام مدت مثل یک تکه گوشت، یک جنازه گ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00چه وحشتناکه بارداری طوبا البته سن وسالی نداره