طلوع سپیده دم به قلم دیبا کاف
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
صدام رنگ بغض داشت و داشتم خفه میشدم.
انگار کارهای دیاکو و حرف های وثوق روی هم جمع شده بود و راه گلوم رو بسته بود.
در آستانه خفگی بودم که دستش رو بالا آورد و روی گونه ام گذاشت.
- تو به عشق من شک داری؟
لبم رو گاز گرفتم و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
طنین
00عالیه ولی قفل شده بار نمیشه