پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۳۴۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

پارت هدیه💙

کمند چیزی گفت و باز من نشنیدم. سخنش طولانی بود و زمان برد. بعد از آن یکی از زن‌ها که سرحال‌تر و محکّم‌تر از دیگری به نظر می‌رسید اخم کرد و حق به جانب حرف‌هایی زد که حالتی تهاجمی داشت. کمند نیز محکّم سرش را به دو طرف تکان داد و گویا با او مخالفت کرد.
اصلاً

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد


اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    10

    خوب پدرراست میگه یهوروزقتل سوگندپیداشددانیارواکنشش خیلی تندنبودبودآیا؟

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    اوهوم، ولی یه لحظه دید به اون مشکوک شدن عصبی شد.

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.