پارت هجده

زمان ارسال : ۳۳۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

وحید خیلی جدی پشت میز نشسته بود و آرام و شمرده بعد از لقمه های فروبَرنده‌اش در مورد افتتاح کارخانه‌ی جدید و پیشنهاد شراکت یکی از کارخانه‌های معروف لبنیات
می‌گفت. جمشید هم مابین صحبت‌های او و حمید و دانیال، نظری ارائه داد. وصال از پوف آرام برادرش پی به بی‌حوصلگی‌اش برد. از صحبت مدام آنها درباره‌ی کار و کارخانه و شراکت به تنگ آمده بود. از همین رو با پرسش از شیما، مسیر صحبت آنان را

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    10

    چه ازخود راضی دامیار طفک وصال چ سختی میکشه

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.