پارت هجده

زمان ارسال : ۲۷۷ روز پیش

وحید خیلی جدی پشت میز نشسته بود و آرام و شمرده بعد از لقمه های فروبَرنده‌اش در مورد افتتاح کارخانه‌ی جدید و پیشنهاد شراکت یکی از کارخانه‌های معروف لبنیات
می‌گفت. جمشید هم مابین صحبت‌های او و حمید و دانیال، نظری ارائه داد. وصال از پوف آرام برادرش پی به بی‌حوصلگی‌اش برد. از صحبت مدام آنها درباره‌ی کار و کارخانه و شراکت به تنگ آمده بود. از همین رو با پرسش از شیما، مسیر صحبت آنان را

66
20,628 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
96 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    10

    چه ازخود راضی دامیار طفک وصال چ سختی میکشه

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید