قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۳۱۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
پایان فصل اول
نازخاتون و طوبا
نازخاتون
روزها میگذشتند. دیگر کار زیادی به طوبا نداشتم. نه اینکه برایم بیاهمیت شده باشد، بلکه حوصله نداشتم. راستش کمی هم از او ترسیده بودم. خودم، در درون خودم، از فحش دادن به پدرش پشیمان بودم. به خود میگفتم: با تمام بدیهایی که طوبا در حقم کرده یک روز باید به خاطر این حرف از او حلالیت بخواهم.
گاهی برای آزار عمه زبان نیشدارم را روی طوب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
20(باجازه نویستده پارت تاچندساعت بعدسکه میشه) وطوبابادارشدحالاخداشکرنمی کن نه دنبال پسر