پارت یازده

زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه


شنو خانم که لبخند روی لبش را حفظ کرده بود به پشت سر اشاره کرد.
- هه‌راله خانم رو ببین، بیچاره کنار سیروان بودی چقدر اشک ریخت.
غرورم اجازه نداد به پشت سر برگردم و جایی که گفته بود را ببینم.
- مَتی¹ گیان تو رو خدا شما دیگه چیزی نگین به اندازه‌ی کافی از دست نیهان کفری هستم.
ئه‌دا با آرنج به پهلویم زد.
- وَی‌وَی نمی‌شه اصلا باهاش حرف زد. کناچِ‌ها رو ببین، همه پارسال زما

80
24,486 تعداد بازدید
67 تعداد نظر
114 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    خدا رحم کنه با این جنگ

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید