پارت یکم

زمان ارسال : ۳۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

هانی‌گرمله



کنجکاو از دانستن اتفاقی که آن‌طرف تپه در شرف وقوع بود، چهار دست و پا و آرام  بالا رفتم. شش نفر بودند. همگی پشت به تپه لول تفنگ‌هایشان سمت زمین نشانه رفته بود. گردن کشیدم و بی‌پروا نگاهم را به جایی که هدف تفنگ‌ها بود، گرفتم. جوانی با دست و پای بسته روی زمین غلت می‌زد. یکی از مردها خم شد با قنداق تفنگ به صورتش کوبید و لول تفنگ را گذاشت توی دهانش. جوان در خودش جم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماهلین

    00

    خوب بود

    ۳ هفته پیش
  • نرگس

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
  • سمیه نوروزی | نویسنده رمان

    ممنون از نگاهتون🙏🏻

    ۴ ماه پیش
  • نینا

    ۱۸ ساله 00

    عالی

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.