می زده به قلم ستاره لطفی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۳۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
حرفش برای رامش پر از ابهام بود. او در هالهای از ابهام دست و پا میزد و کسی دست کمک به سویش بلند نمیکرد. ابروهای نازک خرماییاش را درهم تنید و با بهت لب زد:
- چی میگی تو؟!
سوالی به چهرهی پریسان خیره ماند. با ناخنهای بلند کاشت شدهاش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آزاده دریکوندی
10همون طور که بهت گفتم ستاره جانم همه چیز زیر سر همین دختر خیر ندیده بود و دروغ هم گفت😒 چقدر رامش ساده اس