پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۳۱۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

نازخاتون
خودم روز به روز بیشتر می‌فهمیدم که دارم تبدیل به یک آدم فراموش شده می‌شوم. عزتی که محو طوبا بود. داشتم تلاش بیجا می‌کردم و دست و پای بیخودی می‌زدم تا دیده شوم و عزتی را دوباره به دست بیاورم. کسی هوایم را نداشت جز عمه مریم که پای دردل‌هایم می‌نشست و راهنمایی‌ام می‌کرد. مدام از من می‌خواست که صبور باشم و همه چیز را به دست خدا بسپارم.

طوبا دیگر آن دخترک ساده و مظلوم

269
47,419 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زینب

    00

    عالی

    ۱۰ ماه پیش
  • ایلما

    00

    طوبای کم شانس

    ۱۰ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    😢😢😢

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید