قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت بیست و چهارم
زمان ارسال : ۳۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
نازخاتون
خودم روز به روز بیشتر میفهمیدم که دارم تبدیل به یک آدم فراموش شده میشوم. عزتی که محو طوبا بود. داشتم تلاش بیجا میکردم و دست و پای بیخودی میزدم تا دیده شوم و عزتی را دوباره به دست بیاورم. کسی هوایم را نداشت جز عمه مریم که پای دردلهایم مینشست و راهنماییام میکرد. مدام از من میخواست که صبور باشم و همه چیز را به دست خدا بسپارم.
طوبا دیگر آن دخترک ساده و مظلوم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
زینب
00عالی