طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۱۲۷۷ روز پیش
هیچ خبر و اتفاقی برای نسیم خوشحالکننده نبود و حال و هوایش را عوض نمیکرد. پریدخت با شور و شوق از رضا میگفت و نسیم بیحوصله و با جوابهای کوتاه جوابش را میداد؛ تماس را قطع کرد و با رخوت از جا بلند شد. نگاهش به کتابها و جزوههایی افتاد که روی زمین پخش و پلا بود. کنار کتاب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نرگس
20همش از نسیم بزارید این پارت عالی بود🤩
۴ سال پیشآرام
90ایششش کاش پری تو رمان نبود حرص آدم و در میاره
۴ سال پیشهستی
140چرا باباش انقدر بیشعوره ...تو این رمان فقط بابای عسل خوبه وگرنع بقیشون خیلییییی بد اند
۴ سال پیشB
140نسیم گناه داره🥺 چرا به پری گفت؟؟ الان ی کاری میکنه اونام نیان😑🤣 مرسی نویسنده🌸
۴ سال پیش
آنیا
30اهههههههههههه نسیممممهههه احمق نباید به اون میگفتیییییییییییئ