پارت هفده

زمان ارسال : ۲۸۱ روز پیش

وصال تلخند به لب آورد: «توی آشپزخونه.»
راه افتاد سوی آشپزخانه: «ای قربون خواهر گلم بشم.»
ونداد خوراکی‌ها را دیده و تصمیمش را گرفته بود و خالی از خشم می‌نمود. پسرک شکم‌پرست خانه را روی سرش گذاشته و حتی چای دم کرده بود. به‌نوعی دوپینگ و ذخیره‌ی انرژی می‌کرد برای شب پیشِ رو.
صدای باز شدن در خانه، او و مادرش را متوجه پدرش کرد. بالاخره پیدایش شده بود؛ آن هم بعد از دو روز به دور از

66
20,634 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
96 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    چه عذابی میکشه دامیار

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید