به چشم هایم نگاه کن، آن گاه دروغ بگو! به قلم معجزه شرقی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۳۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
تنها مشکل مادرم من بودم، دوست داشت مرا با لباس عروس ببیند و من چهقدر از این لباس بیزار بودم. لباس عروس برای همهی مادران نماد خوشبختی بود و من دیگر حتی نمیخواستم خوشبخت باشم.
من دیگر معنای خوشبختی را گم کرده بودم، باید کسی بار دیگر خوشبختی ر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ندا
۳۰ ساله 00عالی فقط چرای پارت خیلی دیر ادم داستانش یادش میره لطفا پارت زیادوطولانی مرسی