پارت چهل و دوم

زمان ارسال : ۱۲۷۸ روز پیش

چیزی تا آمدن مهمان‌ها نمانده بود؛ مهدخت با کمک بهزاد شام را آماده کرده بود و همه چیز مهیا بود. مقابل آینه ایستاده و با ظرافت رژ هلویی رنگ را روی لب‌هایش می‌کشید که صدای زنگ خانه بلند شد؛ هول هولکی دستی به شال کشید و رژ را داخل کیف انداخت. از اتاق بیرون رفت که دید بهزاد سمت آیفون
1393
277,692 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    ۱۶ ساله 30

    پریدخت چجوری می تونه زندگی بهترین دوستش رو خراب کنه؟؟

    ۳ سال پیش
  • نرگس

    30

    بیشتر از نسیم لطفا🥺

    ۴ سال پیش
  • ^_^

    100

    پری بیشعور عوضی رابطه ی دونفر دیگه رو خراب کرده الان میخواد خودش ازدواج کنه😡

    ۴ سال پیش
  • .

    90

    این مهدختم دیگه زیادی مظلومه هی هیچی نمیگه ساکت میشینه نسیمم اگه در مورد پریدخت بیشتر فک کنه خوب میشه باید بفهمه چه دشمنیه براش

    ۴ سال پیش
  • B

    110

    عالی بود😍 لطفا داستان نسیم و عسل رو بیشتر بزارید 🌸 و هر کاری پری کرد تا نسیم به محسن نرسه سرش بیاد🤣👍 و مهدخت خوشبخت بشه🥺

    ۴ سال پیش
  • صبا

    115

    بد نبود

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید