حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت شانزده
زمان ارسال : ۳۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
تازه از آراستن خود فارغ شده بود که صدای مادر و برادرش در خانه پیچید. لازم نبود گوش تیز کند. غرولند ونداد تا اتاقش میرسید. بیزاریاش از ریاضی در واوبهواو حرفهایش قابل لمس بود. وصال به حال و اوضاعش تأسف خورد. ترم قبل در سه درس تجدید شده بود. هرگز سَرخوردگی ونداد در آن روز را فراموش نمیکرد؛ همینطور نگاه و لحن شماتتگر پدرش و جمشید را. گویی ونداد بهعمد در خواندن و پیشرفت کاهلی کرده با
ایلما
10بنظر پسرخوبی میاد ونداد😜