پارت صد و بیست و چهارم

زمان ارسال : ۲۲۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

سر راه همراه نوید به بهشت زهرا رفتم و کنار قبر مادرم نشستم و فاتحه خواندم. توی دلم از مادرم خواستم برای ازدواج و خوشبختی من و نوید دعا کند. نوید داشت با قرآن کوچکی که دستش بود به آرامی قرآن می‌‌خواند. حتماً او هم چنین خواسته‌‌ای داشت.

بلند که ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید