پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش

آسمان تیره و خاکستری بود. ماه او را ترک کرده‌ بود و آسمان دلگیرانه به تماشای زمین نشسته‌بود.نگهبان در را برای امیرسام گشود که پسر با جعبه کیکی وارد باغ شد.قدم‌هایش را به سمت عمارت تند کرد.با اولین تقی که به در زد ،مهگل در را برایش باز کرد.پایش از چها ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید