پارت صد و نهم

زمان ارسال : ۲۳۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

شب بود و خواب به چشمانم نمی‌‌آمد. پدرم هم همینطور. هر دو توی هال و روی مبل‌‌ها نشسته بودیم و در افکار خودمان غرق بودیم. رو به پدرم گفتم:

ـ بابا برام می‌‌گی چطوری عاشق مامان شدی؟

از خودش بیرون آمد و نگاهم کرد و گفت:

ـ چرا می‌‌خوای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید