پارت نود و هشتم

زمان ارسال : ۲۴۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

پدرم متفکرانه در حال نظاره من و نوید بود. گوشی را توی گوشش گذاشت و گفت:

ـ حالت خوبه؟

ـ ممنون بابا تو خوبی؟

معلوم بود حالش تعریفی ندارد:

ـ ندا دادخواست طلاق داده.

به نوید نگاه کردم و نوید هم به من. یعنی نوید درجریان ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید