پارت پنجاه و نهم :

نگاهشان درهم گره خورد. جاوید با احتیاط، دستمال نخی ماه صنم را از بین انگشتانش بیرون کشید و لب زد:
_ دوس داری بریم سینما؟
ماه صنم ابرو درهم کشید.
_ سینما؟
_ آره! یه فیلم خوب رو پرده اس واسه این روزا! دوست داری آلاگارسون کن، تا من قارقارک روشن کنم.
_ من آلا گارسون بلد نیستم. اگه میخوای من ببری همین جوری ببر.
جاوید با صدای بلند خندید. سرش را رو به آسمان گرفت و خنده اش را سمت ب

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.