پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

ماه صنم دستهایش را روی زانو گذاشت و دامن چین دارش را مرتب کرد.

_ جاوید قبل اینکه بیاد سراغ من، تو هر سوراخ سمبه ای سرک کشیده بود. تو میدونی، منم میدونم، خدام میدونه.

نگاهش کرد. ادامه داد:

_ من جاوید دوست نداشتم. الانم اگه خدمتی ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید