پارت شصت :

با این حال ماه صنم نیامده بود که سر گلایه را باز کرده و خاتونش را خون جگر کند. آمده بود تا دیداری تازه کند و برای ادامه ی این‌ مسیر نیرو بگیرد. وگرنه همین یک فقره ی آخر که اجازه ی دیدار با خانواده را نداشت و تازه چند روز بعد از عید، آنهم به همت جاوید دیدارش محقق شده بود، خودش یک مثنوی هفتاد منی گلایه می شد‌. سری تکان داد و دم عمیقی از عطر سینه ی مادرش گرفت:
_ همه چی خوبه خاتون! من‌ گلایه ن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.