اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت :
با این حال ماه صنم نیامده بود که سر گلایه را باز کرده و خاتونش را خون جگر کند. آمده بود تا دیداری تازه کند و برای ادامه ی این مسیر نیرو بگیرد. وگرنه همین یک فقره ی آخر که اجازه ی دیدار با خانواده را نداشت و تازه چند روز بعد از عید، آنهم به همت جاوید دیدارش محقق شده بود، خودش یک مثنوی هفتاد منی گلایه می شد. سری تکان داد و دم عمیقی از عطر سینه ی مادرش گرفت:
_ همه چی خوبه خاتون! من گلایه ن