پارت پنجاه و چهارم :

پریا، دخترک معصوم چند روز پیش، از مقابل چشمان دریا دور شد و امید دریا رو به ناامیدی رفت. کف دستش از روی شیشه افتاد. بغض سنگینش را به سختی فرو داد و با شانه هایی خمیده، زیر این بار سنگین، چرخید و ناله زدن های مادر پریا را به تماشا ایستاد. زنِ بیچاره چادرش را به خاک و خون کشیده بود و ضجه میزد. ولی چه سود از این همه فغان اگر نفس دخترک می رفت و هیچ وقت برنمی گشت.
قطره ای اشک گوشه ی چشم دریا را

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.