پارت چهل

زمان ارسال : ۱۲۸۰ روز پیش

لحظه‌ای سکوت برقرار شد؛ مطهره با کمی تامل گفت:« واکنش دکتر چی بود؟ این ناراحتی که من ازش دیدم، دلیلش چی بود؟» 
مهدخت دستی روی گونه‌اش کشید.
- اون‌جا که ناراحت شد و به فرید تشر زد؛ گفت دروغ نگو مهدخت تو رو برادر می‌دونسته نه بیشتر. اما از کلانتری اومدیم بیرون باهام حرف نز
1393
277,684 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • صبا

    100

    خیلی دوس دارم بدونم پریدخت چیکار کرده.. و بازم میگم در مورد عسل هم بنویسید آخه مگه رمان چهار تا شخصیت اصلی نداشت؟!

    ۴ سال پیش
  • آنیا

    10

    پریدخت مهدخت نسیم عسل چهارتاشد

    ۴ سال پیش
  • Sahar

    ۱۵ ساله 60

    واقعا آدم چقد می تونه عوضی باشه 😠😠😠مشتاقم بدونم پریدخت اشغال چیکار کرده

    ۴ سال پیش
  • ارغوان

    ۱۷ ساله 90

    لعنت به همچین دوستایی

    ۴ سال پیش
  • -_-

    90

    فکر کنم الکی حلقه رو دستش کرده بود🤔 و اینکه این پریدخت رو مخه😐 ممنون نویسنده رمان عااالیه😍

    ۴ سال پیش
  • آرام

    90

    مثل نیسم کپ کردم خدا همیچین دوستای بی معرفتی نیاره

    ۴ سال پیش
  • آرام

    90

    ینی چی شده محسن اینکار کرده؟ وای خدا حلقه داشت منم کسی نسیم شدم 😥

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید