اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت پنجاه :
و همانطور که پشتش به آنها بود، با لحنی که بیشتر شبیه حسرت و طعنه بود لب زد:
_ یه تار مو از خرّم داشته باشه کافیه!
مکث کرد. سپس سینه ای خالی کرد و با لبی که ردی از لبخند داشت، برگشت و نیم نگاهی پشت سرش انداخت.
_ اذیتش نکن پسر! ماده شیرُ باید پروار کرد تا از حریمش حافظت کنه.
ماده شیر؟ ماه صنم را می گفت ماده شیر؟
گوشه ی لب جاوید انحنای ریزی برداشت. گویا جمله ی آخر نظام کار ساز ا