پارت چهل و نهم :

_ جاویید؟ جاویید؟
انگار که نظام هر چه بیشتر حرص میخورد جاوید بیشتر لذت میبرد. ماه صنم حس و حال یک کاشف بزرگ را داشت. لبخندی از سر شوق زد و گوشه ی لبش را به دندان گرفت.
همزمان اشرف، غرغر کنان وارد حیاط شد و وسط حال خوشِ زن جوان دوید. ماه صنم به سرعت خودش را جمع کرد و صاف ایستاد. از آن طرف جاوید به طعنه نجوا کرد:
_ وقتی جمشید خان قبل از دوماد می رفت به حجله ی عروسای ده، حکما باید پسرش ا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.