پارت چهل و هفتم :

و ماه صنم مانده بود و مولودی که گویا لبهای بالا و پایینش را با جووالدوز بهم دوخته بودند. می رفت و میامد ولی لام تا کام سخن نمی گفت.
بعد از یک هفته ماه صنم تکانی به خودش داد و از جا بلند شد. ستون کمرش از خوابیدن های زیاد درد گرفته بود و از این همه سکوت و بی تحرکی خسته بود. مولود طبق عادت تنهایش گذاشته بود تا به امورات خودش برسد. ماه صنم از فرصت استفاده کرد. همان دست سالمش را به کار گرفت و تش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عالیه ولی فقط من نظرمیدم مریم خانم؟

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.