پارت چهل و ششم :

خاتون بلافاصله چشم درشت کرد. ماه صنم با حفظ همان لبخند از دیوار کند و ادامه داد:
_ دورت بگردم که اینقدر نجیب و مظلومی! آخه تو چه گناهی کردی که وسط این آدما افتادی؟
خم شد. از جعبه ی چوبی زیر سماور، ظرف گندم شادونه را بیرون کشید و در ادامه گفت:
_ آقامو نصیحت میکنی ولی ته دلت دعا میکنی بچه ات پسر باشه.
کمر صاف کرد. سمت خاتون قدم برداشت و گفت:
_ گناه داری خاتون! توام نمی تونی با عق

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۳۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.