اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت چهل و پنجم :
خیلی ناشیانه ماتیک قرمز رنگ را روی لب و گونه هایش کشیده و پشت چشمش را با همان رنگ قرمز سایه زده بود. دلش به حال دخترش می سوخت. مثلا آبرو داری میکرد. نجابت به خرج میداد و زخم های درون و بیرونش را از مادر پنهان میکرد. کف دست خاتون روی گونه ی سرد ماه صنم نشست و پر غصه لب زد:
_ حلالم کن دختر! مادر خوبی برات نبودم.
_ خاتوون؟
خاتون نفس گرفت. سری به تاسف تکان داد و دستش را از صورت ماه گونه ی