پارت چهل و چهارم :

_ خفه شو زنیکه...
زبان بیشتر از این در کامش نچرخید. صدای سیلی جاوید در گوشش پیچید. پوست صورتش سوخت. سرش سوت کشید. چشمش دو دو زد و بی تعادل چند قدم به عقب برداشت.
جاوید که تازه متوجه اشتباهش شده بود ترسیده صدایش زد:
_ ماه صنم؟
ماه صنم ولی یک دستش را جای سیلی گذاشت و دست دیگرش را مقابل جاوید گرفت.
_ جلو نیا!
سپس تلخندی زد و پر از درد سرش را تکان داد.
_ تو عوض بشو نیستی جاوید

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.