پارت چهل و سوم :

کف دستش را روی سینه اش گذاشت. ترسیده لبش را به دندان گرفت و چشم برهم گذاشت. چهره ی این زن بی نهایت برایش آشنا بود. کمی به مغزش فشار آورد و همانطور که لبش را زیر دندان میجوید به " دلی خوشگله " رسید. وحشتش دو چندان شد. هینی کشید و دستش را مقابل دهانش گرفت. جاوید چشم اشرف را دور دیده بود. از نبود او سوءاستفاده کرده و دلربا را به خانه آورده بود‌. دلربا شهره ی شهر بود. نه به خوشگلی، بلکه به مهارت دست

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.