پارت چهل و یکم :

لبهای اشرف بهم جمع شد. عصبی دندانی بهم سابید و ناغافل دستش بالا رفت. نگاه ترسیده و متحیر ماه صنم حرکت دست او را دنبال کرد. آب دهانش را بلعید. اشرف زیر لب غرید:
_ بی پدر، چه زبونی واسه من در آورده.
ماه صنم پلک روی هم گذاشت. خودش را آماده ی سیلی اشرف کرده بود که جاوید از غیرِ غافل رسید و مچ دست اشرف را روی هوا متوقف کرد.
_ بی پدر خودتی! اینم شد مولود که هی بزنی تو‌سرش؟
مادر و پسر چشم

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.