پارت چهل

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

_ خبر داری پسر یعقوب عازم فرنگه؟

ماه صنم به دور از نگاه او پلکهایش را بست. جاوید ادامه داد:

_ شنیدم یه عموی مرفه داره. دخترش پیشکش کرده، در عوض گفته میفرستمت اون طرف که درس بخونی.

ماه نفس سختی گرفت و لبش را به دندان گزید.

...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید