اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت سی و هشتم :
ترسی که از سر عقل می آمد. از سر چشم باز کردن و دقت در احوال آدمهای این خانه! طی یک هفته ی اخیر، چه چیز ها که ندیده و نشنیده بود. پنجه های ظریفش را لا به لای دانه های برنج رقصاند و متفکر نفسش را رها کرد. خانه ی نظام مانند صدای خوش دُهل بود. از دور به چشم قشنگ میامد و از نزدیک جهنمی بیش نبود.
_ به به! خورشید خانم؟! از پس ابر رخ نمودن علیا مخدره؟
صدای پر از تمسخر جاوید آمد و بعد از آن کوبیده ش
اسرا
00عالیه مریم خانم صنم باچه وصلت کرده