اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت سی و هفتم :
*ماه صنم*
_ های دختر؟ دیگ از رو آتیش بردار سر نره.
ماه صنم، بی حرف دست از کار کشید و با دستمال دیگ روی زمین گذاشت. اشرف روی سکوی سیمانی مطبخ نشسته بود و با اخم هایی درهم، چند پیمانه برنج داخل مجمعه ریخته و با دقت پاک میکرد. گاهی زیر لب با خودش چیزی می گفت و گاهی آه می کشید. صنم برگشت. کف دو دستش را به کنار لباسش کشید و دوباره مشغول پوست گرفتن سیب زمینی های بزرگ و زعفرانی داخل سبد ش