اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت سی و سوم :
صدای صنم چیزی شبیه ناله بود و درد، در تک تک کلماتش بیداد میکرد. طاهر تلخندی به حاضر جوابی او زد و دست از روی پیشانیش برداشت.
_ ثریا همیشه میگه عقل صنم بزرگتر از سنشه! به گمونم بی راه نمیگه. حتی دردم نمی تونه زبونت غلاف کنه.
_ من واسه خاطر آقام از همه چیم گذشتم.
_ واسه خاطر خودت چی؟ اصلا به خودت خاطر میزاری؟
در این فاصله ی کوتاه، خاتون باعجله وارد شد و تشت مسی پر از آب را کنار دست