پارت سی و سوم :

صدای صنم چیزی شبیه ناله بود و درد، در تک تک کلماتش بیداد میکرد. طاهر تلخندی به حاضر جوابی او زد و دست از روی پیشانیش برداشت.
_ ثریا همیشه میگه عقل صنم بزرگتر از سنشه! به گمونم بی راه نمیگه. حتی دردم نمی تونه زبونت غلاف کنه.
_ من واسه خاطر آقام از همه چیم گذشتم.
_ واسه خاطر خودت چی؟ اصلا به خودت خاطر میزاری؟
در این فاصله ی کوتاه، خاتون باعجله وارد شد و تشت مسی پر از آب را کنار دست

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.