اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت سی و دوم :
ماه صنم هنوز ناباورانه مادرش را نگاه میکرد. خاتون سرش را بالا گرفت و ناله زد:
_ الهی که خبر مرگ این نظام بیاد. الهی که..
ماه صنم، بهت زده میان جمله ی او رفت:
_ خاتون؟
لبهای خاتون بسته شد. صنم پر از تردید پرسید:
_ بگو آقام کجا رفت؟ دنبال پسر یعقوب؟
خاتون درمانده سری تکان گفت:
_ نمیدونم.
_ یه قزقون( دیگ مسی) آب گرم کن تو همین پستو بریزم سرم!
خاتون چشم درشت کرد. صنم