پارت سی :

_ نه بابا! عادیه! گاهی یه بار، گاهیم چند بار در طول روز خون دماغ میشم.
دست نامی وسط راه متوقف شد. ابرویی درهم کشید و با دقت بیشتری پرسید:
_ چند وقته؟
دریا که به شدت معذب شده بود و احساس اسارت میکرد. سری تکان داد و گفت:
_ نمیدونم. خیلی وقته! حسابش دیگه از دستم در رفته.
نامی متفکر و حساس فنجان قهوه اش را روی میز گذاشت و دستانش را مقابل صورت درهم قفل کرد. دمی بعد ابرویی بالا داد و

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.