پارت بیست و نهم :

نامی همانطور که میزان قهوه و شیر را اندازه میکرد به حرف آمد و گفت:
_ شبی یه فنجون سهمیه دارم.
برگشت. سری تکان داد و گفت:
_ خواب از سرم می پره. بعدش میتونم راحت به کارام برسم.
_ کار؟
نامی فنجان قهوه ی او را مقابلش گذاشت و در جوابش گفت:
_ مطالعه، تحقیق و هرچی که مربوط به کارم بشه.
دریا کامل پشت میز جاگیر شد و ضمن اینکه از او تشکر میکرد، انگشتانش را دور فنجان پیچید. همزما

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۹۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Y

    00

    رمان قشنگیه تا پارت 29 خوندم ولی چون سکه ایه یکم سخته

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.