پارت پنجاه و دوم :

_ چی رو می‌خوای توضیح بدی؟ د آخه آدم ...
صدایش بالا رفته بود که با اشاره‌ی یاسین پایین آمد و نفس گرفت. ادامه داد:
_ آدم ناحسابی بی‌معرفت! تو و اون دختره ...
رهی وسط حرفش دوید و گفت:
_ من نه، همش زیر سر آوا بود، من خودمم بازی خوردم صبرا، بدم بازی خوردم.
_ دروغ می‌گی، داری دروغ می‌گی مثل چی.
_ باور کن عزیزم. منم اون شب مثل تو از همون بطریایی خوردم که آوا تعارف کرد. وقتی به خود

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ستایش امیری

    00

    خیلی قشنگههه

    ۳ روز پیش
  • ستایش امیری

    00

    خیلی قشنگههه

    ۳ روز پیش
  • شیوا

    00

    سلام لطفا سریعتر بارگذاری کنید بی صبرانه منتظریم. ممنون

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.