پارت پنجاه :

دهان یاسین از تعجب باز مانده بود. کلهر پلکی بهم زد و ادامه داد:
_ خواستم بگم فقط یه درد کشیده می‌تونه حال آدمو درک کنه. من درد عشق کشیدم و می‌دونم چقدر سخته‌‌. می‌دونم تردید تو این دوره نفس آدمو بند می‌آره. ولی پایانش قشنگه. وقتی بهش می‌رسی می‌دونی این همونیه که تا آخر پات وایستاده. به حرفت دلت گوش کن. تا دیروز به خاطر یاسمن امین مبارزه کردی از امروز به خاطر جفتشون مبارزه کن.
دای

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مارال

    ۲۳ ساله 00

    عالی

    ۳ ماه پیش
  • شادی مغروری

    00

    زیبا

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.