پارت چهل و نهم :

بععله! ورود ممنوع رفته، سپر به سپر پیکان دراومده و جلو و عقب ماشین باباشو یکی کرده.
خسته‌ت نکنم سرگرد. این خبر مثل توپ تو فامیل صدا کرد. شوهر خاله‌م در به در افتاده بود دنبال سند که دخترش شب تو بازداشتگاه نمونه. منم که اون‌موقع تازه برای خودم یه گوشه‌رو دست و پا کرده بودم به اصرا مادرم مجبور شدم برم به این و اون رو بزنم بلکه چند لحظه بتونم ببینمش و خبر سلامتیشو به خانواده‌ش بدم‌.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۷۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.