قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت چهل و هفتم :
_ حرف نزن، دو تا نفس عمیق بگیر بده بیرون.
ناله زد:
_ خیانت! من فقط بلدم دارو بریزم تو فنجون قهوه، این اسمش خیانت نیست که هست؟ اگه ... اگه یه نفر بخواد ...
چهرهی یاسین مقابل چشمش کج و معوج میشد. سرش به دوران افتاد. شانههایش تکانتکان خورد. ادریس و مهوش و زهرا سادات را دید. لبخند زد و، در نهایت چشمش به تلاطم اطرافش بسته شد.
**
هنوز اثر دارو کامل از بین نرفته و سرش سنگین ب