قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت چهل و هشتم :
_ همینه. بلکهام بیشتر از یاسمن امین میخوایش. درسته، میخوایش که گزارش رد نمیکنی. ای سرگرد ... ای سرگرد زبل، اگه غیر این باشه اسممو عوض میکنم.
ساعتی بعد یاسین بلند شد و سری به اتاق صبرا زد.
پشت به او بود و زیر پتو چمبره زده بود در خودش.
همانجا، میان چهارچوب ایستاد و پرسید:
_ بهتری؟
صبرا بغضش را فرو داد و سکوت کرد. او اما با اطمینان زیاد گفت:
_ معلومه که بیداری. ب