پارت چهل و چهارم :

لب‌های پلیس جوان به تلخی کشیده شد و زمزمه کرد:
_ جواب منو بده.
و درد این حقارت از ماندن و مردن گوشه‌ی آن قبر بیشتر بود. سرش را خم کرد و جواب داد:
_ نمی‌دونم، شاید چون به آوا گفته بودم حدس می‌زنم چی تو سر رهی می‌گذره و‌ می‌خوام کات کنم، اونام ترسیدن لوشون بدم و تصمیم گرفتن سر به نیستم کنن.
کلهر با دو لیوان آب از راه رسید و پرسید:
_ حدس می‌زدی پشت پرده‌ی این دوستیا چی باشه

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • تربچه

    00

    ترو خدا زود زود و زیاد زیاد پارت بزار ما اینجوری تا رسیدن پارا بعدی دق میکنیییییمممم

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.