پارت چهل و سوم :

_ بعدش؟
اینبار یاسین بود که به حرف آمد. صبرا جواب داد:
_ بهتره بپرسین قبلش چی شد.
هیچ کس حرفی نزد. او ادامه داد:
_ به نظر می‌اومد آوا داره همه‌ی سعیشو می‌کنه حال من دوباره خوب شه. راستش یه چیزایی در مورد رهی بهش گفته بودم که خبر داشت می‌خوام باهاش کات کنم. اونم اینطوری نشون می‌داد که می‌خواد دوباره این رابطه شکل قشنگتری بگیره. اون شب ... اون شب قبل از اینکه حرفمو عملی کنم سه ت

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.