پارت چهل و دوم :

صبرا هم بینشان بود. مضطرب و عصبی. زمان داشت می‌گذشت و او هنوز موفق نشده بود با رهی تسویه حساب کند.
یاسین وارد لابی برج شد و تلاش کرد تمرکز بگیرد و او را بین جماعت پیدا کند.
حالش نامساعد بود و اشخاص و افراد از زیر نگاهش فرار می‌کرد. جلوتر رفت، چشمانش را تنگ کرد و صبرای هراسان را وسط جماعتی که هیچ ربطی به او نداشت یافت.
فکش محکم شد. زیر لب غرید و سمتش قدم تند کرد.
طولی نکشید که ب

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.