قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت چهل و یکم :
پشت سرگرد به صندلیش رسید و روی زمین نشست. او ترسیده جلو رفت و به التماس ناله زد:
_ ببخش سرگرد، خودم باید تمومش میکردم. نمیخواستم اذیت شی، خودت خواستی.
دستهای مرد جوان دو طرف بدنش افتاد و نالهی بیجانی زد:
_ تا دیر نشده اورژانس خبر کن.
_ نمیتونم.
عقب رفت.
_ یه ساعت دیگه همه چی تموم شده. من ... من انتقاممو گرفتم و تو روی پاهات وایستادی.
و باز عقبتر رفت و اجاز